باز هم به نبودنت ادامه بده
تا شاید از ذهنم بروی
اما حساب دل و ذهنم جداست میان این دو چه کنم؟
- ۴ نظر
- ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۴
باز هم به نبودنت ادامه بده
تا شاید از ذهنم بروی
اما حساب دل و ذهنم جداست میان این دو چه کنم؟
میشه عینک آفتابیت رو برداری؟
برای چی؟
واسه اینکه ندیدن چشمات آزارم میده.
خب نور آفتاب اذیتم میکنه!
خب نور افتاب منم اذیت میکنه اما ندیدن چشمات یجور دیگه
چشمهایش به رنگ سبز عاشقانه بود
.
.
چشمها چیز دیگرند چشمها مثل لبها دروغ نمی گویند چشمها پر از صداقتند
چشمها هیچ وقت تغییر نمیکنند از بدو تولد تا بدو تولد...
وقتی از پله های مترو پایین میرم و شلوغی و ازدحام رو حس میکنم و یه گوشه منتظر اون کسی میشم که منتظرتمه نگاه میکنمو به دنبال آن چهره ی آشنا میشم چهره های جورواجور رو نگاه میکنم، نگاه میکنم وخیره میشم تا چشمام خسته میشن بی فایدس میخواهم اینبار پاهای آدمها رو نگاه کنم و منتظر راه رفتنت بشم اینطور بود که عاشق کفشها و کتونی ها شدم حالا من ماندم و این همه کفشهای جورا واجور عاشق کفشهای چرمیم با طعم راه رفتن تو ،کاش اینبار قدم زدنت لابلای پاهای دیگر تکرار شود اصلا مگر میشود کسی شبیه تو راه رود
من عاشق کفشهای چرمیم با طعم راه رفتن تو......
یلدا طولانی ترین شب سال از نظر من یعنی یه دقیقه بیشتر در کنار هم بودن یعنی طعم خوب وابستگی یعنی طعم زیبای لذت بردن از یه خانواده گرم وصمیمی ایرانی
اون سال کارم زیاد بود بعد از یه روز سرد پاییزی و شلوغی مترو ،خیابون و تاکسی خودمو به خونه رسوندم خونمون شلوغ بود همه در تب وتاب چیدن میز کرسی و آووردن تنقلات ،آجیل و میوه ها بودند و بوی خوب لبو وباقالی گلپر و کدوی حلوا بدجور با مشامم بازی میکرد که تازه فهمیدم امشب ،شب یلداست
ادامه داستان رو میتونید در فایل صوتی کانال تلگرام جمع ما(blogiha@) بشنوید:)
telegram.me/blogiha