نــفــر هــفــتــمـ

می نویسم چون هستم

نــفــر هــفــتــمـ

می نویسم چون هستم

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

از بدو ورودم به دنیا بی اختیار شدم از جبر حکیمانه تا جبر ظالمانه 

سالهاست که زندگیه جبرو اختیار برایم مسئله ای حل نشدنی است  هر چه چرخ زندگی را میچرخانم به جبر و اجبار بیشتری میرسم
میتوانم بگویم همه اش جبر و اجبار است از نفس کشیدن تا غذا خوردن و اجابت مزاج و حتی عاشق شدن و حتی بخواب رفتن و بیدار شدن و زندگی که عبارتست از پرانتزی بنام آه و دم
شاید زندگی همین باشد همین جبرو اختیار شاید زندگی نام دیگرش اجبار است ،شاید زندگی نام دیگر بنام جبر عاشقانه دارد شاید هم عاشقانه ای اصلا وجود ندارد و همه اش جبر غریزی ست انسانها زندگیشان بر حسب عادت است از نسلهای گذشته تا کنون همه تکرارند و اجبار!

+شاید زندگی همین جبر عاشقانه باشد.



  • Morteza
ببار برایم تو که هزاران چشمه ی جوشان پشت مردمکهایت پنهان کرده ای
ببار برایم اشکهایت همان آب حیاتیست که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست
ببار برایم تو که هزاران چشمه ی جوشان پشت مردمکهایت پنهان کرده ای
ببار برایم اشکهایت همان آب حیاتیست که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست
ببار برایم ساعت چشمهایم عجیب با ساعت ابرها کوک است
عقربه هایی خلاف مسیر زندگی که بهم نمیرسن و فقط جفت میشوند
ببار برایم که تو اشک هایت برف آب شده ی کوهستان است
بکر و جاری ببار ,ببار , سیلاب دردهایت را دوست دارم

+همیشه درد ودل دوستان و اطرافیانم رو دوست داشتم و بهشون گوش دادم اما خودم نتونستم
دردو دل کنم:)
  • Morteza