نــفــر هــفــتــمـ

می نویسم چون هستم

نــفــر هــفــتــمـ

می نویسم چون هستم

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

فکرش هم نمیکردم تو هم تو زرد از اب دربیای

تو که از بچگی باهام بودی

تو که شریک گرسنگی و بی کسی هام بودی

وقتی برای اولین بار تن سپیدت رو دیدم فکر نمیکردم زیر اون تن سپید....

فکرش هم نمیکردم تو هم تو زرد از اب دربیای

.

.

.

.

.

.

.

با توام تخم مرغ جان دوست داشتنی

  • Morteza

عشق ازآنچه در اطراف خود می بینی به شما نزدیکترست ،

مهم اینه ببنیش و باهاش تصادف کنی!

شاید عشق یه تکه ته دیگ سیب زمینی باشه

شاید هم دلبری با چشمهای روشن

  • Morteza
قصه از آنجا شروع شد که من برای دل سپردن به تو دل به باد دادم
تا دست به دست باد دل به تو بسپارم
اما حالا دل تو دلم نیست که دلی که سپردم بدستت رسیده است یا نه؟ 
فکر کنم دل به دلت داده ام 
چون دیگر دلی برایم نمانده است و دل تو دلم نیست از دیدنت.......
چه کنم که با دیدنت دستم میلرزد
و توان کشیدن چهره ات را ندارم چند وقتیست که ندیدمت شاید دیگر بدون دیدنت نتوانم به تصویر بکشمت
چه کنم که با دیدنت دستم میلرزد؟
  • Morteza

او گفت:«به ما میگفتند تنها چیزی که آدم باید از آن بترسدخودِ ترس است اما من به این حرف اعتقاد ندارم»

بعد اضافه کرد:«خب،البته ترس شکل های گوناگونی داردو زمان های مختلفی به طرف آدم می آید و از پا درش می آورد.اما ترسناکترین کاری که میتوان در چنین مواقعی کردآن است که به آن پشت کنی و چشم هایت را ببندی.

برای اینکه آن وقت گرانبهاترین چیزی که درونت هست،میگیری و به چیزدیگری تسلیم می کنی.در مورد من یک موج بود.


---------------------------------------------------------------------------------------------------------

پاراگراف آخر داستان نفرهفتم به قلم هاروکی موراکامی

  • Morteza
حالم خوبه
اگه حالمو تو بپرسی....
  • Morteza

بی دین شدم 

وقتی تو شدی تمام دین و دنیایم


  • Morteza

بهترین سوژه ی عکاسی من بودی 

حالا من هیچ .....

بهترین عکس هایت را از که میخواهی؟

از عکسهایت هنوزم عکس میگیرم شاید سوژه ای جدیدی داشته باشم

  • Morteza