من عاشق کفشهای چرمیم با طعم راه رفتن تو......
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴
وقتی از پله های مترو پایین میرم و شلوغی و ازدحام رو حس میکنم و یه گوشه منتظر اون کسی میشم که منتظرتمه نگاه میکنمو به دنبال آن چهره ی آشنا میشم چهره های جورواجور رو نگاه میکنم، نگاه میکنم وخیره میشم تا چشمام خسته میشن بی فایدس میخواهم اینبار پاهای آدمها رو نگاه کنم و منتظر راه رفتنت بشم اینطور بود که عاشق کفشها و کتونی ها شدم حالا من ماندم و این همه کفشهای جورا واجور عاشق کفشهای چرمیم با طعم راه رفتن تو ،کاش اینبار قدم زدنت لابلای پاهای دیگر تکرار شود اصلا مگر میشود کسی شبیه تو راه رود
من عاشق کفشهای چرمیم با طعم راه رفتن تو......
- ۹۴/۱۰/۰۵